فاتح سنگر عشق :
مقدمه
آخرین تغییرات:
توسطحسین مفیدی فر
نسخه چاپی شعر
وای از آن نرگس چشمت که چه نازی دارد
بهر تاراج دل بنده جوازی دارد
چشم زیبای تو در زیر خم ابروی ناز
نقش قوسو قزحی را به فرازی دارد
گیسوانت که بود دسته ی گل روی مثال
بر تن خستهی من ناز و نوازی دارد
خرم این عاشق خوشدل که به بستان جهان
چون تو معشوقه گلی محرم رازی دارد
بشنو از تار دلم صحبت عشقت شب و روز
که به هر رقص خوشت نغمه و سازی دارد
کم کنم صحبت عشقم به گذرگاه زمان
چونکه این صحبت دل شرح درازی دارد
تا قیامت دل عاشق همه جا شاد و خوش است
که نظیر تو چنین بنده نوازی دارد
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
ماه تابان به فدایت که چه خوش سیمایی
باغ و بستان جهان را گل استثنایی
آن زمانی که دلم بین پری رویان بود
صید چشمان تو شد با نظری رویایی
بی سبب هم نبود فتح تو در سنگر عشق
که تو خوش چهره ترین فاتح این دنیایی
از نگاهی به رخت عاشق و شیدا شده ام
تا قیامت به جهان مالک این شیدایی
شده ام تشنه ی آن چشمه ی جانبخش شفا
بده بر من لب نوشت که از آن دریایی
خوانم از چشم تو مهرت به دل روشن خویش
چه بسا با نظرت عین بیان گویایی
جان فدای تو که در هر دو جهان از سر مهر
با وفایی نبود چون تو که بی همتایی
جان و تن را بنهادم که فدای تو کنم
تا ببینم که بر این بنده چه می فرمایی
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
دیدگاه و پیام شما
نظر توسط sabawoon kakar
نظر توسط حسین مفیدیفر
از نظر لطف شما سپاسگزارم
موفق باشید
ان شاالله