جایگاه اهل هنر و مقایسه ی روند رشد و ترقی در ایران با کشورهای غربی
مقدمه
نان به نرخ روز خورهای جامعه ی ما:
روزی در یکی از محافل ادبی اصفهان یک شعر انتقادی خواندم که مورد تحسین حاضرین قرار گرفت منتها رئیس انجمن به خاطر حفظ سمت و موقعیت خویش به بنده معترض شد و از بنده خواست که دیگر در آن انجمن شعر سیاسی انتقادی نخوانم
البته وی در پایان جلسه مرا کنار کشید و با افتخار گفت:
من خودم بیش از تو شعر سیاسی گفته ام اما اینجا جای بیان اینگونه اشعار نیست
بنده عرض کردم اگر در محافل ادبی نمی توان شعر انتقادی خواند پس کجا باید حرف دل مردم را بیان کرد؟.....
در ثانی شما فکر کرده اید هنر می کنید که در خفا شعر سیاسی انتقادی سروده و آن را جهت روزی برای خودنمایی بایگانی کرده اید؟....
و خلاصه اینگونه بود که در جواب او این رباعی را سرودم:
هر دوره به انتقاد اوضاع دیار
شعری که نهان بماند از ترس و فشار
از بهر شما تداعی اش آن مثل است:
پیراهن بعد عید و مخصوص منار.....
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
آخرین تغییرات:
توسطحسین مفیدی فر
نسخه چاپی شعر

با اینکه غم وطن زیاد است
درمان و شفا در اتحاد است
امری که به ما خدای رحمان
فرموده در آیه های قرآن
اما متاسفانه اینجا
این امر خدا نگشته اجرا
جایی که بصیرت و نظر نیست
از وحدت و همدلی خبر نیست
هر دوره که پادشاه کشور
می بوده فهیم و نخبه پرور
ایران شده مرکز ترقی
با مجمع نخبگان شرقی
این دوره غمی بلای جان است
چون عصر فرار نخبگان است
در کشور ما کسی به جایی
بر نخبه نمی دهد بهایی
پس نخبه ی ما شود فراری
یا مانده به درد و فقر و خواری
آن نخبه که رفته گشته آزاد
از رنج و فشار و زجر و بیداد
هر کس که بمانده چون فسیل است
در جامعه ارزشش قلیل است
تختی که شریف و قهرمان بود
ممتاز و یگانه در جهان بود ،
از بهر چه آن بزرگ دوران
بی کس شده در میان یاران ،
تا درد و فشار زندگانی
او را برد از جهان فانی؟؟
اسطوره ی ما که فخر دنیاست
در شهر خودش غریب و تنهاست
تنهائی سخت آن جوانمرد
باعث شده رفته خودکشی کرد
در کشور ما نشاط و لبخند
کی گشته نصیب یک هنرمند؟
تشویق و حمایتی نبیند
ارشاد و هدایتی نبیند
بیند همه اخم و نیش و توبیخ
بین شاهد من به لوح تاریخ
از دوره ی پیش از این ندیديم
از زشتی آن ولی شنيديم
اما به زمان خود هنرمند
کَت بسته بدیده ام به صد بند
« آقاسی » و « قیصرِ امین پور »
این هر دو گواهِ قلب رنجور
روزی که جوان و زنده بودند
غم نامه به پرده می سرودند
از سوی کسی عطا ندیدند
احسن به سزا نمی شنیدند
کمتر به کنارشان نشستیم
دل بر سخنانشان نبستیم
اما به دقیقه ای که مردند
دل از همه با ترانه بردند
آن دوره که عمرشان بقا بود
اشعار و مقامشان کجا بود؟!....
« دیکنز» و «گوته» مگر که بودند؟
از بهر بشر چه می سرودند؟
هر ساله «برنده ی نوبل» کیست؟
اندیشه و حرفشان مگر چیست؟
در دوره ی ما جناب شاداب
باشد به مثال گوهری ناب
اما چه کسی شناسد این گنج،
کو دیده ی ناظری طلا سنج؟
« فردوسی » و « سعدی» سخندان
یا «حافظ» و«صائب»غزل خوان
اکنون همگی به جا عزیزند
هر جا گل و عطر خود بریزند
اما به یقین از آن بزرگان
گر زنده شود یکی در ایران، ،
از قبر خودش اگر در آید
در محفل و پیش منظر آید،
آنان که مقامشان ستایند
از باب مخالفت درآیند
وقتی که مصیبت حسادت
در جامعه گشته عرف و عادت؛
هر کس که به راه رشد والاست
بر معبر او پر از بلایاست
در کوچه اگر قدم گذارد
بر روی سرش جفا ببارد
دستان حسادت و شقاوت
آیند و به صحنه با قساوت ؛
مانند شکوفه می کنندش
پرپر بنموده مي زنندش
سنگت بزند جماعتی پَست
از این که چرا تویی زبر دست!؟
دنبال نواقص ات بگردند
یک عیب تو از حسد شود چند
اما کسی از حسن و کمالت
از روی حسد ندیده حالت!
در پرورشِ هنر یکی نیست
تا دَه کند از حمایتش بیست!
حتی دَه تان که یک نمایند
از روی حسد نمی ستایند!
کبر و حسد و طمع که ابلیس
در بین بشر نموده تدریس؛
باعث شده تا میان مردم
فرمان خدا چنین شود گم
ملت شده چون اسیر شیطان
رشدی نکند هنر در ایران
تا بوده چنین بُوَد به تاریخ
بر پای دونده می رود میخ....
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
در ایران نخبگان ارزش ندارند
ادیبان و هنرمندان چه خوارند
ولی دزدان و نامردان ناشی
به هر ارگان و مجمع راس کارند
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
دیدگاه و پیام شما